"اوباما"؛ آیا براستی او با ماست؟!!!

به نام خداوند بخشنده مهربان

علیرغم درگیری شدید ذهنی و بی حوصلگی مفرط در مکتوب نمودن آنچه در ذهن دارم -که البته از بابت این عامل دوم، تاکنون، فراوان مورد سرزنش واقع شده ام- رفتار و مواضع بسیاری از نزدیکان و اشخاصی که به نوعی با هم در تعامل می باشیم -طی روز های گذشته- مرا بر آن داشت تا نکاتی هر چند کوتاه را در ارتباط با یکی از مهمترین رویدادهای سیاسی چند ماه ی اخیر در عرصه جهانی، به رشته تحریر درآورم.
سرانجام، انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا با پیروزی "اوباما"ی دموکرات بر "مک کین" جمهوریخواه به پایان رسید. با اینکه بسیاری از تحلیلگران، شکست کاندیدای جمهوریخواهان(مک کین) را به منزله افول سمبل "قدرت" در عرصه دیپلماسی بین المللی آمریکا برشمرده اند، اما به راحتی نیز نباید از کنار ظهور مجدد سمبل "اقتدار" در این عرصه گذشت.
آری؛ از منظر نگارنده اگر جمهوریخواهان مظهر قدرتند و این توان را دارند که به سان دیوانگان، سراسر جهان را به بهانه ای چون: مقابله با تروریسم به آتش کشند، در مقابل آنها دموکراتهای مقتدر، به بریدن سر همان تروریسم-البته با پنبه- نیک واقفند. چرا که-به عنوان مثال- با نگاهی به تاریخ، به وضوح درخواهیم یافت که همواره تکیه دموکراتها بر مسند ریاست جمهوری آمریکا، منشاء چه تغییراتی در رفتار حاکمان بوده و به دنبال آن، چه اثرات مثبتی در عرصه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و به طور کلی؛ مدنی در ایران داشته است. هر چند به قدرت رسیدن جمهوریخواهان نیز همواره باعث تغییر در رفتار حاکمان ایران گردیده است، اما این تغییر رفتار-به لحاظ جهتگیری- هرگز مشابه تغییراتی از نوع قبلی نبوده و فعالین عرصه های مختلف را با تنگناها و محدودیتهای فراوانی روبرو ساخته است. مثلا: به قدرت رسیدن "ترومن" دموکرات، رخدادی چون: "انقلاب سفید"(سوای از سوگیریهای سنتی و مذهبی) را در ایران در پی داشت، یا ریاست جمهوری "کندی" دموکرات به باز شدن فضای سیاسی در برهه ای از دوران پهلوی دوم انجامید و طرفه آنکه؛ مقارن با شعار حقوق بشرخواهی "کارتر" دموکرات بود که عصر انقلابات بشر با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به پایان رسید. و حتی شاید بتوان حضور "کلینتون" دموکرات در کاخ سفید را بی ارتباط با پیدایش پدیده "دوم خرداد 76" ندانست. اما در مقابل همه اینها نگاهی هم بیاندازید به دوران اشخاصی چون: "نیکسون" جمهوریخواه که "محمد رضا شاه" را به ژاندارم منطقه مبدل ساخت و یا روی کار آمدن "ریگان" جمهوریخواه که ماجرای "مک فارلین" را در پی داشت و نیز همین دوران "بوش"(پسر) که از قضا جمهوریخواه بودن وی و به تبع آن جنگ طلبی هایش، انحصار قدرت و شدت یافتن سیر تحدید آزادیهای مدنی را در کشورمان به ارمغان آورده و در پیدایش اوضاع نابسامان کنونی نیز قطعا بی تاثیر نبوده است.به طوری که باید گفت: اگرچه -عمدتا- با روی کار آمدن دموکراتها در ایالات متحده، شاهد بهبود نسبی اوضاع به نفع فعالین عرصه های مختلف مدنی در ایران می باشیم، اما –قطعا- این به معنای تلطیف مواضع آمریکاییان در قبال حکومت ایران نمی باشد. تا بدانجا که ممکن است، فشارهای نه چندان آشکار آمریکاییان دموکرات(در زمینه نقض قوانین حقوق بشر و آزادیهای مدنی و...) عرصه را بر حاکمان فعلی ایران تنگتر نیز بنماید.
حال آنکه سردمداران ایران با توجه به رخدادی به ظاهر مهم(انتخاب یک رئیس جمهور رنگین پوست)، که دیگر برای خود آمریکاییها از اهمیت سابق برخوردار نبوده و از مسئله ای طبقاتی تا حد امری سمبلیک تنزل یافته است، آنچنان مشعوف گردیده اند که بدون هرگونه توجهی به مناسبات میان دو کشور ایران و آمریکا، مواضعی اتخاذ کرده و رفتارهایی انجام داده اند که نه تنها با منطق دیپلماسی بین المللی هیچ سنخیتی نداشته، بلکه در چهارچوبه عقلانیت سیاسی نیز قرار نمی گیرد. شاید بتوان از پیام تبریک "دکتر احمدی نژاد" به عنوان برجسته ترین و بارزترین این مواضع و رفتارها یاد کرد.
اما در آن سوی آتلانتیک، شب گذشته -به وقت تهران- پرزیدنت منتخب؛ سناتور "باراک اوباما" در اولین کنفرانس خبری خود، که بر خلاف ذهنیت ما ایرانی ها، کمتر از بیست دقیقه به طول انجامید!، پس از تشکر از پرزیدنت "بوش" -به خاطر دعوت از او و همسرش به کاخ سفید جهت قرار دادن آنان در جریان اوضاع و احوال ایالات متحده- و توصیف اینکه حل بحران اقتصادی آمریکا در اولویت برنامه هایش خواهد بود، ضمن ارائه پاسخهای کلی و مختصر به خبرنگاران، مدام بر این نکته تاکید می ورزید، که: "ایالات متحده در هر برهه زمانی تنها یک رئیس جمهور داشته و تا 20 ژانویه نیز آقای بوش رئیس جمهور آمریکا می باشند" البته تحلیل این رفتار "اوباما"،خود، زمان و مجالی دیگر طلب می کند.
اما نکته جالب این کنفرانس خبری که به صورت زنده پخش می شد، پاسخ او به تنها سئوال مرتبط با سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا بود که از قضا خبرنگار سئوال کننده به نامه "دکتر احمدی نژاد" اشاره نموده و خواستار اعلام موضع وی در قبال ایران شد که او نیز به گونه ای قاطعانه ابراز داشت: "من هم در جریان ارسال این نامه قرار گرفته ام، ولی تنها سه روز از زمان انتخابات می گذرد و من هنوز فرصت نکرده ام آن را بخوانم. در فرصتی مقتضی آن را خواهم خواند و پاسخ مناسبی به آن خواهم داد. اما چیزی که مسلم است، این است که؛ ایران نباید به تسلیحات اتمی دست یابد و ما این نکته را هم مد نظر قرار خواهیم داد که ایران از گروههای تروریستی حمایت کرده است".
براستی نمی دانم، باتوجه به این سخنان "اوباما"، آیا هنوز هم دولتمردان ایران چون قبل می پندارند؛ با تغییر یک رئیس جمهور در آن سوی آبها، معجزه ای در جهان به وقوع خواهد پیوست، و کماکان با خود می گویند: "او با ماست"؟!!!
به هر حال امیدوارم(چرا که آدمی به امید زنده است)، مواضع اخیر آقای "اوباما" مصداق موجهی باشد بر گزاره "العاقل یکفیه الاشاره". انشاءا... .
شنبه 18/8/87


۹ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.
با تحليلت موافقم. مخصوصن درباره پيروزي اقتدار بر قدرت.
البته چيزي كه ذهن منو بيشتر درگير خودش كرده اتفاق نظر تمامي نيروهاي صلح طلب جهان در حمايت از اوباماست. به نوعي ميشه گفت اتحاد "اميدواران به برقراري صلح" در حمايت از كانديداي دموكرات. متاسفانه اين اميدواري جهاني به لحاظ غير واقع بين بودن خيلي شكننده ست و پيامدهاي خطرناكي ميتونه داشته باشه.

ناشناس گفت...

سلام
مطلبت پخته و قابل قبول بود. بیش از این بنویس برادر....

ناشناس گفت...

آی گفتی! فورا برمیداره تبریک میگه!! اندازه سید حسن نصرالله هم عقل نداره. اوباما هم که اخیرا رم اسرائیل امانوئل صهیونیست را به سمت رئیس اداره کاخ سفید منصوب کرد. لابد عزت ما ایرانیان رو احمدی نژاد بهتر از ما میدونه.

ناشناس گفت...

البته یادم رفت بگم که تفکیک بین اقتدار و قدرت رو خوب جایی به کار بردی

ناشناس گفت...

بنده نیز معتقدم تمامی ملل در واقع مواضعی در مورد کشور هایشان دارد که تقریبا یکسان است و تغییر دولت ها به نوعی روش اعمال سیلست ها را تغییر می دهد نه خود سیاست ها را

ناشناس گفت...

هادي ر.
با سلام

"او با ما"ست شعار مردم آمريكائيهاست، همان مردمي كه به يك سياه پوست راي دادند و او را رئيس جمهور كردند. لذا "او با ما"ست قاعدتا برا ما نيست و ما بايد در انتظار باشيم كه آيا "او با ما"ست يا "او با ما"نيست؟؟؟!!!

با تشكر

ناشناس گفت...

سلام امیرجان
من درباره ی محتوای نوشتارت نظری نمی دهم. چون در تخصص من نیست.هرچند به دلیل حساسیت و علاقه و همچنین شغلی که دارم این چیزها را دنبال می کنم و تحلیل خودم را هم نیم بند دارم ولی دربرابر تحلیل های تو و دیگر دوستان متخصص حرفی ندارم که بزنم.
فقط درباره ی سبک نوشتارت یک انتقاد جدی دارم: فخیم نویسی
نمونه:
" علیرغم درگیری شدید ذهنی و بی حوصلگی مفرط در مکتوب نمودن آنچه در ذهن دارم -که البته از بابت این عامل دوم، تاکنون، فراوان مورد سرزنش واقع شده ام- رفتار و مواضع بسیاری از نزدیکان و اشخاصی که به نوعی با هم در تعامل می باشیم -طی روز های گذشته- مرا بر آن داشت تا نکاتی هر چند کوتاه را در ارتباط با یکی از مهمترین رویدادهای سیاسی چند ماه ی اخیر در عرصه جهانی، به رشته تحریر درآورم."
چرا اینقدر سخت؟
همین بند را میتوان اینطورنوشت:
"با وجود درگیری شدید ذهنی و بی حوصلگی مفرط برای نوشتن مطالبی که درذهن دارم -که البته از بابت این عامل دوم، خیلی مورد سرزنش قرار گرفته ام- رفتار و مواضع بسیاری از نزدیکان و اشخاصی که به نوعی با هم در تعامل هستیم -طی روز های گذشته- وادارم کرد تا چند نکته ی کوتاه درارتباط با یکی از مهمترین رویدادهای سیاسی چند ماه ی اخیر در عرصه جهانی، نوشته و در این فضای مجازی منتشر کنم."

به نظر من ساده نویسی و روان نویسی باعث روان شدن ذهن و زبان و در نتیجه قلم نویسنده می شود. هرچقدرما بتوانیم از زبان گسترده تر ومتنوع تر و در عین حال ساده تر استفاده کنیم میدان دید و شکل اندیشه مان را پویاتر خواهیم کرد.
این زبان سرکش همانقدر که میتواند ما را زنده کند گاهی علیه ما هم وارد میدان شده وذهن ما را به زنجیر می کشد.
ببین:
"آری؛ از منظر نگارنده اگر جمهوریخواهان مظهر قدرتند و این توان را دارند که به سان دیوانگان، سراسر جهان را به بهانه ای چون: مقابله با تروریسم به آتش کشند، در مقابل آنها دموکراتهای مقتدر، به بریدن سر همان تروریسم-البته با پنبه- نیک واقفند"

با این بازنویسی:
"از نگاه نویسنده، اگر جمهوریخواهان به عنوان مظهر قدرت این توان را دارند که مثل دیوانگان، سراسر جهان را به بهانه هایی چون: مقابله با تروریسم به آتش بکشند، در مقابل، دموکراتهای مقتدر،توجه خود را بر بریدن سر همان تروریسم-البته با پنبه-.قرار داده اند".
باقی بقایت.
عزیز

ناشناس گفت...

سلام عزیز مطالب وبلاگ رو خوندم. در مورد مطلب اوباما میخواستم بگم چه او با ما، چه او بی ما: من رویایی دارم.

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز ... در باب چاقوی زنجان من نیز سطوری قلمی کرده ام که امید دارم به خواندش دل کمی آرام گیرد ... سبز باشید ...