امید و انتظار در جهانبینی توحیدی

به نام خداوندگار مردان راه حق و آزادی

مدتی بود که قصد داشتم نوشتن در این "فضا"(وبلاگ) را شروع کنم، اما "بهانه ای"، یا شاید بهتر باشد بگویم؛ "مناسبتی" دست نمی داد تا این امر صورت پذیرد. تا اینکه شب گذشته یک sms از سوی دوستی -که از قضا یکی از مدیران عالی در دولتهای قبل بوده و اکنون تنها به حضور در بنیاد باران اکتفا نموده- به دستم رسید، بدین مضمون: «چه انتظار عجیبی! تو بین منتظران هم، عزیز من، چه غریبی! عجیب تر که چه آسان، نبودنت شده عادت. چه بی خیال نشستیم، نه کوششی، نه وفایی. فقط نشسته و گفتیم: خدا کند که بیایی...» و در ادامه خواسته شده بود که برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج) صلواتی بفرستیم.
در ابتدا متن پیام، احساسی را به لحاظ عاطفی در من برانگیخت. اما تقاضای خواسته شده در ادامه آن، بینشی "پارادوکسیکال"(متناقض) را در ذهنم تداعی می کرد، که گویی بیش از اینکه نشات گرفته از ذهنیت فرستنده پیام باشد، ناشی از کنشی سنتی است. "کنش سنتی" بدین معنا که؛ علیرغم اذعان فرستنده، به سستی و کم کاری مریدان امام زمان و بسنده نمودن آنان به صورتهایی ظاهری از انتظار- که از فحوای متن ارسالی بر می خیزد- خود او نیز ناخواسته و بر حسب عادتی تاریخی، به انجام یکی از جلوه های آن(صلوات برای سلامتی و ظهور) مبادرت ورزیده است.
انتظار و یا به عبارتی عقیده به آینده(Futurism) مسئله جدیدی نیست که مختص عصر ما باشد، بلکه "مسئله انتظار" امری است فطری. از آن بابت که قدر مشترک بین همه انسانها، ادیان و اندیشه های مختلف در طول تاریخ بوده است. شاید بتوان ابتدایی ترین تبلور انتظار را مربوط زمانی دانست که "بشری" برای اول بار مظلوم واقع شد و امید به یک "نجات دهنده" در دلش رشد یافت. پس "امید" اساس فلسفه انتظار است. و لذا بایسته است که این امیدواری -طی سالیان دراز و در بستر انتظار- مایه "پویایی" آدمیان باشد و نه عامل "ایستایی" آنان.
اما در طول تاریخ بارها شاهد این بوده ایم که منتظران ظهور، با توسل به صورتهای -صرفا- ظاهری، نه تنها عدم پویایی و در نتیجه آن، ایستایی حیات خود و همنوعانشان را به ارمغان آورده اند، بلکه میدان را برای تاخت و تاز آنانی مهیا ساختند که یا آگاهانه و عامدانه و یا از روی جهالت و نادانی، با قرائتهایی نادرست و بعضا متحجرانه از فلسفه انتظار، باعث پسرفت جوامع بشری گردیده اند.
در ایران ما نیز افرادی از این دست، کم نبوده و نیستند. افرادی که یک روز مدعی نمایندگی منجی موعودند! و دیگر روز ادعای ساختن جامعه ای مهدوی را سر می دهند! روزی خود را حامل پیامی از سوی امام عصر معرفی کرده! و روزی دیگر... . جالبتر از همه اینکه -در کنار اینها- هر از گاهی خبر از ظهور یک امام زمان "جدید" نیز به گوش می رسد! آری، رویدادهایی از این دست بارها و بارها در طول تاریخ ما رخ داده؛ تاریخی که درازایش اگر از عمق فرهنگ و اعتقادات مردمان ایران زمین بیشتر نباشد، یقینا کمتر نیز نخواهد بود. و در این بین هر که از دایره این مدعیان خارج بوده، آنان را یا جاهل پنداشته و یا کلاش و سودجو، یا متحجر فرض نموده و یا بیماری روانی، تا شاید از این طریق -به خیال خودش- با اعطای القابی اینچنین به آن مدعیان، به وظیفه انسانی و دینی خود جامه عمل بپوشاند!
دریغا و دردا؛ که عالمان و روشنفکران عصر ما هم(اعم از حوزویان و دانشگاهیان) در برابر رفتارهایی از این دست مهر سکوت بر لب زده اند و در این کارزار، میدان را برای یکه تازی مدعیانی که هر روز بر شمار آنان افزوده می گردد، فراهم آورده اند.
مسئله ای که در این میان بیش از پیش برجسته می نماید، شدت گرفتن میزان رشد این مدعیان در طول چند ساله اخیر است که رابطه ای معنادار را با روی کار آمدن دولت نهم به ذهن نگارنده متبادر می سازد. رابطه ای که معناداری آن بیشتر به جهت نوع بینش دولتیان و حامیان آنان است تا شیوه عمل آنان. دولتی که بنا به قول برخی از حامیانش، با تایید و حمایت امام عصر(عج) بر روی کار آمد! و یک روز به ناگاه، چاپلوسانی متملق -در مجمع عمومی سازمان ملل متحد- هاله ای از نور را بر گرد صورت رئیس دولتشان یافتند! روزی دیگر در جمعی که رئیس جمهور هم یکی از حاضرین در آن بود، فردی که امروز بر مسند معاونت حقوقی و پارلمانی دولت نشسته است، به عنوان رئیس دیوان محاسبات کشور، بر پشت تریبون حاضر شد و ضمن تعریف و تمجید فراوان از رئیس جمهور با ذکر خاطره ای از سفرش به سوریه، از قول یکی از مسئولین آنجا اینگونه افاضات فرمود: «اگر خداوند می خواست بعد از حضرت محمد(ص)، کس دیگری را به پیامبری برگزیند، یقینا او کسی نبود جز رئیس جمهور شما -جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد-»! البته "رحیمی" مزد این خوش خدمتی ها را نیز زود دریافت کرد. به گونه ای که تا مرز تکیه بر مسند وزارت کشور پیش رفت، هر چند که بخت چندان با او یار نبود و اما توانست -ناگزیر- ردای معاونت رئیس دولت را بر تن کند. یا زمانی هم پیش می آید که شخص رئیس دولت برای توجیه نتایج حاصل از سوء مدیریت در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی چاره ای جز تمسک به نیرویی ماوراء الطبیعی نمی یابد، که به عنوان نمونه می توان از نسبت دادن مدیریت کشور به حضرت ولی عصر(عج) در روزهایی که رشد سهمگین تورم، اعتراضات بسیاری را برانگیخته بود اشاره نمود. تا جایی که دیگر "آش" آنقدر شور شده بود که حتی صدای "آیت ا... مهدوی کنی" هم در آمد که: «آیا برنج کیلویی پنج هزار تومان هم از نتایج مدیریت امام زمان است؟» مرحوم "آیت ا... توسلی" نیز در آخرین لحظات عمر خود -با نقل خاطره ای از رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران- به انتقاد از رشد و ترویج چنین نگاههایی پرداختند و به دنبال آن "حسن روحانی" در مراسم گرامیداشت ایشان(آیت ا... توسلی) که از سوی مجمع تشخیص مصلحت نظام در مدرسه عالی "شهید مطهری" برگزار گردید، با زبان تهدید، هشدارهایی جدی را متوجه آنانی ساخت که با انجام رفتارهایی چون؛ «پهن کردن سجاده ای در هنگام نمازشان برای امام زمان، کشیدن یک ظرف غذای اضافه برای ایشان بر سر سفره و یا موکول کردن جلسات مهم به روزهای جمعه با این توجیه که تصمیم گیری های مهم در حضور امام زمان صورت پذیرد» زمینه ساز جمود فکری و مذهبی در جامعه می گردند. البته رخدادهایی از این دست بسیار است که نه در این مقال می گنجد و نه در حوصله شما. لذا با توجه به مواردی از این دست است که باید گفت: وقتی در این دوران، در بالاترین سطوح مدیریتی نظام جمهوری اسلامی ایران شاهد رخدادهایی از این دست هستیم، دیگر چه جایی برای خرده گرفتن از افراد عادی جامعه باقی می ماند؟ هنوز طنین صدای آن روحانی جوان از گوش و ذهنم بیرون نرفته است که در سجده گاهی در میان دو نماز می گفت: «هیچ برگی از درخت نمی افتد، مگر به خواست و اذن آقا امام زمان(عج)!»
براستی او کیست؟ که در طول این سالیان یا بر سر جانشینیش کشمکش است! و یا بر سر رابطه با او و حامل بودن پیامش! یک روز حکومتی بر سر کار می آورد! و دیگر روز خودش مدیریت یک دولت را بر دست می گیرد! جالب اینجاست که تا به حال چندین بار، روزگار شاهد ظهورش بوده! و جالبتر اینکه حتی گاهی بر جای "خدا" نشسته و هیچ امری خارج از "ید قدرت" او اتفاق نمی افتد(حتی افتادن برگی از یک درخت)!
از منظر نگارنده؛ چنین کسی نه تنها نمی تواند "مهدی موعود(عج)" باشد و نیست، بلکه موجودی است ساخته و پرداخته اوهام آنانی که در طول تاریخ همواره به دنبال این بوده اند که از این "نمد" برای خود "کلاهی" بسازند. اما غافل از آنکه این کلاه آنقدر گشاد است که چشمانشان را بر روی دیدن کلاهی "دنیوی" که بر سرشان می رود، بسته است. چرا که آن "موعودی" که من شناختمش بنده ای است از بندگان خدا -البته با مراتب و درجات خاصی از کمال- و طبیعتا تسلیم و پاسخگو در برابر خدا، که اگر زمانی هم، چون برخی از اجدادش دخل و تصرفی در امور طبیعی نماید، یقینا به اذن و اراده قادر متعال خواهد بود و لا غیر. لذا او نه تنها قائل به ساخت جامعه ای با عناوین علوی، مهدوی و ... نیست، بلکه خواهان ایجاد جامعه ای است که وجه مشترک جوامعی با این عناوین می باشد، تا در سایه سار آن، همگان در نهایت عدالت، آزادی، رفاه، صلح و دوستی بیاسایند. و آن جامعه چیزی نیست جز؛ "جامعه توحیدی". در نتیجه مومن شدن همه دوستداران آن حضرت به "جهانبینی توحیدی" امری است انکار ناپذیر و ضرورتی اجتناب ناپذیر.
در آخر ضمن تبریک این ایام فرخنده، با شعری از همسر و همراه همیشگی ام –فهیمه سپهری شاملو- این یادداشت را به پایان می رسانم:
من خواب دیده ام که تو آغاز می شوی / بنیانگذار سلسله ناز می شوی
بر شاخه شکسته این سرو بی رمق / با مرغکان پر شکسته هم آواز می شوی
یکشنبه 27/5/87(نیمه شعبان)