درآمدی نظری بر نقش، جایگاه و وضعیت جریان - جنبش دانشجویی در ایران

به نام خداوند جان و خرد


توضیح: صبح روز چهارشنبه دهم آذرماه -در خانه- میزبان دو تن از دوستان انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد بودم. مصاحبه ای که در پی می آید، حاصل گفتگوی من با ایشان است که عیناً به نقل از ویژه نامه 16 آذر نشریه دانشجویی آرمان به محضرتان تقدیم می گردد. باشد که اندکی از گلایه های بی شمار دوستان از به روز نبودن این وبلاگ مرتفع گردد! یقیناً نظرات شما خوانندگان عزیز بر این تحلیل مطروحه، می تواند به مثابه سنگ محکی باشد نسبت به چگونگی نگاه این حقیر.


آرمان: یکی از مفاهیمی که در سال­های اخیر بسیار مورد مناقشه بوده، مفهوم جنبش دانشجویی است. واژه ­ای که سال­ها در انحصار دانشجویان منتقد بود، اما امروز از سوی نیروهای هم­سو نیز مورد استفاده قرار می ­گیرد. از همین رو ما نیز موضوع اصلی گفت ­وگو با امیر اقتنائی، کارشناس علوم اجتماعی و پژوهش­گر مسائل اجتماعی، را به این بحث اختصاص دادیم. وی از بدو ورود به دانشگاه، در سال 80، به عضویت انجمن در آمد و در انتخابات آبان ماه همان سال، به عضویت شورای انجمن دانشکده­ ادبیات انتخاب شد. او دبیر سیاسی و سخنگوی سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاههای فردوسی و علوم پزشکی مشهد و عضویت در شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت را نیز در کارنامه دارد. پس از دانشگاه نیز به عضویت ادوار تحکیم درآمد و امروز مسئول شعبه­ خراسان سازمان دانش ­آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم وحدت) است. دوره دانشجویی وی، یکی از دوره ­های پر فراز و نشیب انجمن بود و مقارن با آغاز رویکردی جدید در این مجموعه دانشجویی؛ که شرح این مسایل خود می­تواند موضوع مصاحبه­ ای نسبتا طولانی باشد.


- در ادبیات سیاسی ایران، همواره در کنار دانشگاه و دانشجو، به مفهومی برمی ­خوریم تحت عنوان «جنبش دانشجویی». نظر شما در مورد این مفهوم چیست؟

من خیلی قائل به وجود جنبشی تحت عنوان جنبش دانشجویی در ایران نبوده و نیستم. در تعریف جنبش و ویژگی ­های آن، می ­بینیم که جنبش باید مطالبات مشخصی داشته باشد، دارای وزانت سیاسی باشد، تغییرات جدی را مورد هدف قرار دهد، حرکت ایجاد کند، در معادلات سیاسی اثرگذار باشد و... که می ­توان جنبش دانشجویی فرانسه یا امریکا را با چنین ویژگی ­هایی مثال آورد. اما در ایران چنین نبوده است. لذا می­ توان از جریان­های دانشجویی در ایران سخن گفت، که بر اساس وضعیت سیاسی - اجتماعی جامعه، هر از چندگاهی این جریانات فعالیت جدی ­تری انجام می ­دهند و تکانه­ هایی در فضای سیاسی جامعه ایجاد می­ کنند.

- با این حساب جایگاه دانشجویان و جریان ­های دانشجویی -آن­ گونه که جناب­عالی معتقدید- در فضای سیاسی - اجتماعی ایران کجاست؟

در ایران ما همواره جنبش ­های اجتماعی داشته ­ایم که جریان ­های دانشجویی می ­توانسته ­اند در برهه های مختلف زیرمجموعه­ این جنبش ­ها قرار بگیرند. البته ناگفته پیداست که نقش جریان ­های دانشجویی در این جنبش ­ها پررنگ و برجسته بوده است.

من برای توضیح جنبش ­های اجتماعی در ایران از مدلی که «استفان واگو» در کتاب «درآمدی بر تئوری­ ها و مدل های تغییرات اجتماعی» ارائه کرده است، استفاده می ­کنم که در گذشته هم به این تئوری اشاراتی داشتم. وی در این کتاب، جنبش­های اجتماعی را به چهار دسته تقسیم کرده است: جنبش ­های انقلابی، جنبش ­های اصلاحی، جنبش­ های واپس­ گرا و جنبش ­های آزادی بیان.

جنبش ­های انقلابی به دنبال تغییر بنیادی در ساختارها و نظام­ های حاکم بر جامعه هستند. این جنبش ­ها نظم موجود را برنمی ­تابند و به دنبال برهم زدن آن و ایجاد نظمی نوین می ­باشند.

ما در ایران یک دوره جنبش­ های انقلابی داشته ­ایم، که در دهه­ 50 اوج گرفت و در سال 57 به پیروزی رسید. در این دوره ما جریانات دانشجویی را می ­بینیم که در این جنبش­، نقشی پررنگ دارند، به عنوان مثال سازمان دانشجویان مجاهدین خلق، انجمن­های اسلامی، شاخه دانشجویی چریک ­های فدایی و... که در دانشگاهها فعال بودند . البته امروز هم این نوع جنبش­های انقلابی هم­چنان وجود دارند که نماینده­ آن در فضای فعلی سلطنت ­طلب ­ها، مجاهدین خلق و معدود مخالفان داخلی هستند که کم­تر به چشم می ­آیند. در واقع این افراد در برابر نظام موجود که خود بر اثر جنبشی انقلابی بر سر کار آمده، نگاه و موضعی انقلابی دارند. در حال حاضر نمی ­توان جریان دانشجویی خاصی را در کشور مشاهده کرد که چنین رویکردی داشته باشد.

در اشاره ­ای مختصر به ویژگی ­های جنبش ­های اصلاحی باید اشاره نمود که آنها به دنبال اصلاح در چارچوب نظم موجود هستند. یعنی این افراد ساختار موجود را قبول دارند، اما معتقدند در برخی جاها می بایست تغییرات و اصلاحاتی ایجاد نمود.

با گذشتن از دهه­ اول انقلاب و در دهه­ هفتاد، ما شاهد شکل ­گیری یک جنبش اصلاحی در ایران هستیم. در این جنبش نیز نقش جریان­ های دانشجویی و بالاخص انجمن ­های اسلامی (دفتر تحکیم وحدت) به وضوح پیداست. البته پس از انتخابات 88، این جریان (که در سپهر سیاسی ایران با عنوان اصلاح­ طلب شناخته می­ شوند) از آن­جا که به این نتیجه رسیده ­اند که قاعده­ بازی سیاسی در ایران تغییر کرده - و قادر به درک قاعده جدید نیز نمی باشند و در نتیجه حاکمیت فعلی هم در این قاعده جدید، جایگاه مستقلی برای آنان متصور نیست - ، رفته رفته در حال الحاق به جنبش آزادی بیان می باشند.

جنبش های واپس ­گرا، متشکل از جریاناتی است که عمدتا در برابر تغییرات رو به­ جلو در جامعه واکنش نشان می ­دهند و مدام در حسرت روز های خوب گذشته هستند. البته باید تاکید کنم که این نام، فاقد بار ارزشی است و صرفا معادلی برای نامیدن یک جنبش است، یعنی ما می ­توانیم این جنبش را با هر نام دیگری بنامیم؛ آن­چه مهم است، مولفه­ های این جنبش است که بدان اشاره شد.

مصادیق جنبش واپس ­گرا در ایران، در سال 84 عیان شد. کما این­که یکی از شعار های همیشگی احمدی ­نژاد و جریان اصولگرایی همراه وی، بازگشت به روزهای انقلاب و ارزش ­های حاکم بر آن بوده است. سران این جنبش سعی وافری برای پررنگ کردن نقش دانشجویان در آن دارند، اما عملا نقش آفرینی دانشجویان در آن خیلی پررنگ و چشمگیر نیست. در حقیقت یکی از تفاوت­ های بزرگ این جنبش با سایر انواع جنبش ­ها، عدم تاثیرگذاری مستقیم و پررنگ دانشجویان در روند حرکتی آن است. در حالی­که در سایر جنبش­ ها همواره دانشجویان حضوری چشمگیر و موثر در لایه ­های اصلی آن­ها دارند.

در طول تمامی این سالیان یک جنبش دیگر نیز در ایران وجود داشته است، ولی در 2 سال گذشته پر رنگ ­تر شده است. این همان جنبش آزادی بیان است که در این جنبش هم جریانات دانشجویی و به ­طور اخص انجمن ­های اسلامی نقشی پررنگ دارند.

جنبش ­های آزادی بیان به دنبال تغییر در بنیان ­های فکری جامعه هستند، لذا بیش­تر بر وجه فرهنگی و اجتماعی تاکید دارند و تغییر در افکار و رفتار اعضای جامعه را هدف قرار می ­دهند. درست عکس جنبش انقلابی که به دنبال تغییر در روبناها و وجوه ظاهری است.

نمایندگان جنبش آزادی بیان را در ایران می ­توان از ابتدای انقلاب، نهضت آزادی و جریان ملی - مذهبی دانست. طیف مدرن دفتر تحکیم هم پس از جدایی سال 80 در این دسته قرار می گیرد و نیز در نیم دهه اخیر؛ سازمان ادوارتحکیم وحدت. امروز بسیاری از اصلاح ­طلبان از جمله موسوی، کروبی، حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب و... -خواسته یا ناخواسته- به این جنبش پیوسته ­اند.

این نوع از جنبش چند ویژگی مهم و متمایز دارد: اول این­که در آن می­ بایست غلبه بر احساسات زیاد باشد. دومین ویژگی آن­ خودداری از حرکات رادیکالی است. سومین مورد هم اعتقاد آن­ها به درون ­زا بودن تغییرات است؛ لذا جریان ­هایی که در این جنبش قرار می ­گیرند، دخالت خارجی را در معادلات کشور مثبت نمی ­انگارند؛ و نهایتا این­که عمدتا در این نوع جنبش ­ها اهداف مشخصی اعم از سیاسی، ایدئولوژیک و مذهبی وجود دارد. در واقع اگر این ویژگی ­ها را از جنبش­ های آزادی بیان بگیریم، به سرعت -در ظاهر- با جنبش ­های انقلابی مشابه می ­شود. دلیل بسیاری از برخوردها توسط حاکمیت با این جنبش نیز در بسیاری اوقات عدم انتقال مناسب این پیام ­ها (ویژگی ­ها) از فعالان این جنبش به حاکمیت است و یا شاید هم عدم دریافت صحیح از سوی حاکمان. لذا حاکمیت معتقد است نهایتِ مباحث مطروحه توسط این دسته از فعالان، معطوف به تغییر ساختار و کسب قدرت است. اما جنبش آزادی بیان چنین ادعایی ندارد و تنها خود را موظف به ایجاد فکر در جامعه می­داند. پس از آن نیز الگوی خاص حکومتی تعریف نکرده و معتقد است مردم خود باید الگوی حکومتی خود را انتخاب کنند؛ درست عکس جنبش­ های انقلابی که مدل حکومتی خاص خود را ارائه کرده و به دنبال برپا کردن آن پس از واژگون کردن ساختار فعلی هستند.

- پس با توجه به نظرات شما، می ­بایست انجمن اسلامی را در چارچوب جنبش آزادی بیان دسته ­بندی نمود.

بله. من کاملا معتقدم که انجمن اسلامی در سال­های اخیر در چارچوب این جنبش قرار گرفته است. برای روشن­ تر شدن بحث، بهتر است نگاهی تاریخی به انقلاب داشته باشیم:

اگر نگاهی تاریخی به انقلاب داشته باشیم، در دوره ­های مختلف شاخص ­های متفاوتی برای قرار گرفتن افراد در میان نخبگان سیاسی و حکومتی جمهوری اسلامی وجود داشته است. در سال­های پس از انقلاب، مهم­ترین عامل میزان نقش ­آفرینی افراد در پیروزی انقلاب و یا نسبت آن­ها با انقلابیون بود. پس از طی این دوره و از اواخر جنگ، این عامل جای خود را به میزان نقش­ آفرینی افراد در جنگ داد. انجمن ­ها هم در این دو دوره مأمن اصلی دانشجویانی با شاخص ­های گفته شده بودند. در دوره­ بعدی که نیمه دوم دهه­ هفتاد را شامل می ­شود، با جوانانی مواجه می­ شویم که به لحاظ سنی از انقلاب و جنگ فاصله دارند، لذا طبیعتا عامل جدیدی مطرح می ­شود که همانا مشارکت سیاسی در احزاب و گروه­های درون حاکمیت است. یکی از مهم­ترین این گروه­ها که در حقیقت می ­توان آن را نیمکت ذخیره­ جریان چپ (اسلامی) در ایران دانست، انجمن­ های اسلامی بوده­ اند. به عبارت دیگر، با توجه به در اختیار داشتن بخشهایی از قدرت از سوی جریان چپ(در مجلس، دولت و ...) -که رفته رفته با عنوان اصلاح­ طلب شناخته می شدند- در آن دوره انجمن اسلامی پلکان ترقی در ساختار سیاسی ایران بوده است و بسیاری از فعالان اسبق انجمن اسلامی در مناصب مختلف دولتی، مجلس و... حضور یافتند. اما از سال 78 این وضعیت رو به افول می گذارد و از سال 80 کاملا منقطع می گردد.

از سال 80 تا 83 مجموعه­ انجمن­ های اسلامی در کشور به دو دسته تقسیم می ­شوند: یک دسته که در آن دوره به گواهی وزارت علوم حدود 95 درصد انجمن­ ها را شامل می ­شوند، نگاه سابق را کنار گذاشته و به طیف مدرن یا همان «علامه» معروف می ­شوند و یک اقلیت کمتر از 5 درصدی که طیف سنتی یا «شیراز» را تشکیل می ­دهند و هم­چنان به انجمن نگاه پلکانی و نردبان ورود به ساختار سیاسی و حاکمیت را دارند. در تحلیل این دو طیف با استفاده از تقسیم­ بندی «ماکس وبر» می ­توان گفت طیف مدرن بیش­تر معتقد به «کنش معطوف به ارزش» بود، لذا شعار خود را از همان ابتدا مفاهیمی چون دوری از قدرت و دیده­ بانی جامعه­ مدنی، آزادی، حقوق بشر، دموکراسی و... مطرح نمود. اما طیف سنتی بیش­تر نگاهی سیاسی داشته و در چارچوب «کنش معطوف به هدف» (قدرت) می­ توان رفتار آن را تحلیل نمود. در همین چارچوب هم هست که می ­بینیم -طیف سنتی- پس از سال 84 با چرخشی واضح در مواضع، از اصلاح طلبان فاصله گرفته و به دولت اصول­گرا نزدیک می ­شود. از همان زمان نیز شاهدیم که طیف سنتی دیگر بی­ اثر شده و امروز موجودیت آن تنها در قالب معدود بیانیه­ ها و مصاحبه­ هایی است که از تلویزیون پخش می ­شود. به واقع این طیف امروز از انجمن و دفتر تحکیم وحدت، فقط نام آن را یدک می ­کشند و در باطن و ماهیت کنش، تفاوتی با تشکل ­های اصول­گرایی چون بسیج، جامعه اسلامی، جنبش عدالتخواه و... ندارند.

اما طیف مدرن، پس از جدایی سال 80، همان­گونه که در پاسخ سوال قبل نیز عرض کردم، به جنبش آزادی بیان ملحق می ­شود و امروز نیز یکی از جریانات فعال و موثر در این جنبش است. البته ممکن است دانشجویان گاهی رفتار های اشتباهی هم بروز دهند و به عنوان مثال حرکت رادیکالی انجام دهند، که این اشتباهات به دلیل قرار داشتن آنها در دوران تمرین سیاست ورزی(دوران دانشجویی) قابل اغماض و چشم پوشی است. اما نهایتا آن­ها هم به دنبال تغییر ساختار نیستند و سعی دارند با مواضعی شفاف و از طرق مدنی به فعالیت در سطح جامعه بپردازند. البته در این سال ­ها در کنار انجمن ­های اسلامی، جریانات دیگری نیز در این مسیر شکل گرفته ­اند که در این میان می ­توان از دانشجویان لیبرال، دانشجویان سبز و... نام برد.

- یک سوال که در این­جا مطرح می ­شود، این است که با توجه به مدل مطرح شده، دو حادثه­ مهم دانشجویی کشور در دوران معاصر، یعنی 16 آذر 32 و 18 تیر 78 را چگونه می ­توان در چارچوب این جنبش ­ها تحلیل نمود؟

در مورد شانزده آذر، باید عرض کنم که آن جریان کاملا یک جریان اصلاحی بود. دانشجویانی که آن حادثه را خلق کردند، طرفداران مرحوم دکتر مصدق بودند که پس از کودتای 28 مرداد، به فضای سیاسی ایجاد شده اعتراض داشتند. در آن سال­ ها و حتی سال­های بعد از آن و در دهه­ 40 نیز اصلا بحث انقلاب در ایران مطرح نبود. البته حکومت با آن دانشجویان برخورد انقلابی کرد؛ چرا که در شرایط پس از کودتا، حکومت وقت کوچک­ترین نظر اصلاحی و انتقادی را نیز بر نمی ­تابید و جزئی­ ترین تغییر را به انقلاب تفسیر می­ نمود.

کلیت جریان دانشجویی در سال 78 هم اصلاحی بود. اگر نگاهی به ترکیب شورای مرکزی تحکیم در آن زمان بیاندازیم، می ­بینیم افرادی که در آن حضور داشتند کاملا با حاکمیت تعامل و ارتباط داشتند و رویکردشان نسبت به حکومت اصلاحی بود. اعتراضات 18 تیر هم خارج از این نبود، هر چند خیلی ها تمایل داشتند که آن حرکت را به مسیر دیگری بکشانند. کما این­که در ده - یازده سال گذشته، هیچ­کدام از چهره ­های شاخص آن جریان، چه آن­هایی که هنوز در ایران هستند و چه کسانی که از کشور خارج شده اند، ادعا نکرده ­اند که در آن زمان به دنبال تغییر حکومت یا خواستار سقوط نهادهای اصلی هم­چون مجلس، دولت و امثالهم بودند. در صورتی که اگر چنین چیزی بود، بالاخره می ­بایست در این سال­ها، جایی مطرح می­ شد. لذا با توجه به این­که یازده سال فرصت زیادی برای بیان این مسایل و تحلیل تاریخی آن بوده و برخی چهره­ های آن جریان هم از کشور خارج شده و امنیت کافی برای بیان مسایل دارند، اما باز هم شاهدیم که نه به­ طور رسمی و نه غیررسمی چنین مباحثی هیچ کجا مطرح نشده است.

- و اما سوال آخر این است که با توجه به شرایط امروز کشور، تعطیلی بسیاری از انجمن ­های اسلامی و فشار برای تعطیلی انجمن ­های باقیمانده، شما به عنوان یک فعال دانشجویی باسابقه، آینده­ این تشکل دانشجویی را چگونه ارزیابی می ­کنید؟

در تحلیل آینده­ انجمن ­های اسلامی می ­بایست متذکر شوم که انجمن­ ها در سال­های گذشته به حق تلاش می ­کردند باقی بمانند، حضور داشته باشند و با حداقل ­ها فعالیت کنند، که این حضور بسیار هم ضروری بوده است. دلیل اصلی اتخاذ چنین موضعی این بوده که انجمن­ ها یکی از اصلی­ ترین و بارز ترین جریانات و به عبارت دقیق تر پرچم ­دار جنبش آزادی بیان بوده ­اند. ولی امروز که این جنبش فربه و فراگیر شده، یارگیری کرده و صدایش را به گوش تمامی اقشار جامعه رسانده، دیگر باقی ماندن آن عنوان، تحت هر شرایطی؛ اهمیت پیشین خود را از دست داده است. امروز آن­چه مهم است، حفظ محتوا، تفکر و نیروهای انجمن است. لذا با توجه به فضای موجود و فشارهای حاکمیت برای بسته شدن و تغییر ماهیت انجمن، ممکن است روزی برسد که عنوان انجمن اسلامی، مانند بسیاری جریانات دیگر به تاریخ سپرده شود؛ ولی این اتفاق دیگر موجب از بین رفتن جریان و سرخوردگی و انزوای فعالان آن نمی ­شود، زیرا که این عنوان امروز ذیل عنوان کلی ­تر و بزرگ­ تری به نام «جنبش سبز» قرار گرفته است. برای روشن شدن بحث می ­توان انجمن اسلامی را بسان رودی تشبیه کرد که میزان مشخصی آب در بستر آن جریان داشته است؛ حال این رود و رودهای دیگر به هم ملحق شده و دریایی بزرگ را تشکیل داده ­اند. در چنین شرایطی دیگر لزومی ندارد که رودها بر رود بودن خود پافشاری کنند، زیرا که هویتی بزرگ ­تر به نام "دریا" یافته اند.

آن­چه امروز اهمیت دارد، فارغ از وجود یا عدم وجود انجمن یا تشکل مشابه، پای­بندی به وظیفه­ اصلی است. من به این قضیه از زاویه­ دیدگاه دورکیمی و «نظریه­ تقسیم کار امیل دورکیم» نگاه می­ کنم. از این زاویه، در شرایط موجود، می­ توان دو وظیفه­ مهم برای دانشجویان در نظر گرفت. یک وظیفه، تحقیق و تحصیل است. یعنی دانشجویان باید فارغ از بحث امتحان و نمره، سعی در تعمیق بینش، افزایش آگاهی و استحکام عقیده­ خویش داشته باشند؛ زیرا بعد از دوره­ دانشجویی، دیگر به ندرت چنین فرصتی برای تحقیق و مطالعه به وجود می ­آید و این تحقیقات و مطالعات پشتوانه­ دانشجویان برای حضور در جامعه است. وظیفه­ دیگر هم این است که در مقابل سرنوشت جامعه­ شان حساس باشند؛ در هر حالتی و هر زمانی، حداقل پی ­گیر وضعیت باشند و در بدترین شرایط، حداقل بدانند پیرامون ­شان چه اتفاقاتی در حال وقوع است. به عبارت کلی ­تر و در یک کلام می ­توان گفت، بی­ تفاوت نباشند.

پنجشنبه 89/9/18

۱۸ نظر:

ناشناس گفت...

سلام اميرجان خيلي خوشحالم كه شاهدم بالاخره يكي پيدا شد كه براي تبيين كنش هاي سياسي جريان دانشجويي ايران سعي كرده تبييني نظري به دست بده و اون از طرف كنشگران درون اين مجموعه از اينكه دوره پروردگي فكري شما را شاهد هستم خوشحالم با استنتاج هات موافقم و اميدوارم بتونم نظراتم رو حضوري بهت بگم پيروز باشي زهير

امیر اقتنائی پاسخ گفت...

سلام برادر
باز هم که تتابع اضافات!!!
اگه می خوای ناشناس باشی، پس چرا در انتهای نظرت، اسمت رو می نویسی جناب آقای "دکتر صیامیان" D-:
به هر حال؛ ممنونم از لطفت.
به امید دیدار و شنیدن نظراتت.
یاحق

علی سیاسی راد گفت...

با سلام
خسته نباشید. خدا قوت. تلاش ارجمند دوستان در مسیر غنا بخشیدن به ادبیات فعالیت دانشجویی و انتقال تجارب زیسته نسل های گذشته آن، کاری است کارستان، که در این شرایط، تبدیل تهدید امتناع عمل سیاسی به فرصت تعمیق اندیشه سیاسی در ایران تلقی می شود. با آروزی توفیق روزافزون

محمد حسین خاکسار گفت...

سلام امیرجان . وبلاگ تو خوندم . تحلیل قوی ای بود . موفق باشی . منتظر نوشته های جدیدت هستم . با احترام : خاکسار

یک میلیمتر گفت...

سلام
کپی کردم که سرفرصت بخوانم
سر می زنم همیشه

ابوالفضل حاجی زادگان گفت...

مگر اینکه یه آدم خیر پیدا بشه باهات مصاحبه کنه که وبلاگتو آپدیت کنی :)
از شوخی گذشته شاید بهتر بود واسه توصیف اختلافات انجمن از تعاریف وبر استفاده نمیکردی. چونکه شاید خیلیها با کنش معطوف به "ارزش" وبر آشنایی نداشته باشن و یهو یاد برادرهای ارزشی بیفتن! ممکنه در مقاطعی عقلانیت فاصله گرفته باشیم، ولی لزومن همیشه عقلانیت رو فدای ارزشهامون نکردیم. از طرفی خیلی به بچه های شیراز حال دادی که رفتارهاشونو معطوف به "هدف" توصیف کردی. دیدی و دیدیم که شخصیت خیلی هاشون انقدر تاسف بار بود که بعید میدونم هدف مهمی توی زندگیشون داشته باشن.
ولی کلن لذت بردم از خوندن مصاحبه.
دورادور به همه بچه های سبز دانشگاه فردوسی سلام میکنم V

امیر اقتنائی پاسخ گفت...

سلام ابوالفضل جان
ممنون از لطف و ارائه نظرت.
چند نکته:
1- بعید می دانم که از این آدمهای -به قول تو- خیّر، با به حرف کشیدن ما، جز "شر"، چیزی نصیبمون بشه! (-؛
2- این تحلیل "وبری" من نسبت به انجمن و تحکیم، به سال 83 بر می گرده، که در آن زمان هم به صورت مفصل این را نوشته و بارها درباره اش بحث کرده ام.
3- بر اساس نظریه "ماکس وبر"؛ هر دو شکل کنش معطوف به ارزش و هدف، از نوع کنش عقلانی می باشند.
4- آنجا که بحث از کنش معطوف به هدف(قدرت) به میان آمد، الزاماً معنای مثبت مفهوم "هدف" مدّ نظرم نمی باشد.
5- و نکته آخر اینکه؛ تاکید این مصاحبه و تحلیل، بیشتر بر نقش، جایگاه و وضعیت فعلی و نیز چشم انداز آتی جریانهای دانشجویی متمرکز بوده، نه بر پیشینه آنان.
همواره سبز باشی
یاحق

مهدی شریفی گفت...

سلام. چه جالب و روشن نظرات خود را بیان می دارید. توصیه پایانی شما یک دنیا درس و درد است. گفته اید بروید و بدانید . بروید تا بفهمید.
آری تا ما ندانیم و نفهمیم کیستیم و کجاییم چه می خواهیم و چه باید بخواهیم ره به جایی نخواهیم برد. ملکیان می گوید آنچه در اطراف ما می گذرد همه اش میوه تفکر و فرهنگ ماست. تا فکر و فرهنگ هر ایرانی درست نشده بعیده اتفاقی میمون و مبارکی در اجتماع بیفته.

مهدي أرام گفت...

سلام امير جان
فقط دو أيتم كم داشت تا نظرات رهبري را تامين كند :
1 - دانشجويان با نشاط تمام ورزش كنند
2 - دانشجويان به مسايل معنوي خود مشغول باشند
توضيحااطلاع ازاوضاع سياسي واجتماعي هم دراين قشر كه نام برديدلزومي ندارد
نفرماييد كه دانش سياسي جدا ازعلم سياسي است!!!قربانت

امیر اقتنائی پاسخ گفت...

باز دم شما گرم حاج آقا D-:

حسین رجب پور گفت...

سلام برادر
تحلیلت رو خوندم
جامع و دقیق بود
تو هم که به کار تئوریک رو آوردی!
بهر حال تحلیلت رو قبول دارم فقط با قسمت دورکیمش زیاد موافق نبودم
تو جوامع جهان سومی هنوز تفکیک نقش ها صورت نگرفته
برا همین دانشگاهها کار احزاب رو میکنن
احزاب کار محفل ها
محفل ها کار مجلس و ...
پس نمیشه به دانشجو گفت که درس و سیاست دو بال ایفای نقش دانشجویی است
دانشگاه فرصت تمرین سیاست ورزی با زمینه ایدئولوزیکی کمتره
خودت هم میدونی که برای دانشجوی منتقد بعد از دانشگاه کمتر فرصت کنش و فعالیت سیاسی پیش میاد.
دانشجوی فعال (یا منتقد) پاش به سیاست کشیده میشه

ناشناس گفت...

سلام موفق باشيد. قرار بود که به جهت حضور پر رنگ خود شما در تشکهاي دانشجويي سوابق را به رشته تحرير در آوري. اين کار هم ضروري و هم سودمند است. http://mohaggeg.persianblog.ir/

شال سبز گفت...

سلام. به نظر من حقیقت جنبش در جامعه اسلامی حق طلب است نه صرفا تغییر. اگر حکومت حاکم بر حق بود - اگر چه در مواردی اشتباه دارد- باید جنبش حق طلب از آن دفاع کند و در کنار دفاع خود به نقد بپردازد.

سعید گفت...

فرخزاد:
برای ملتم می ایستم. سینه ام را سپر می کنم!
در مقابل مذهب، ملیت رو قرار میدیم.
در مقابل الله اکبر، زنده باد ایران رو میذاریم.
در مقابل عاشورا و تاسوعا ،عید نوروز رو میذاریم.
از یه پاسپورت چُسکی اینها نترسید که بهتون میدن یا نمیدن!
خمینی نتونست از پس زبون من بر بیاد!
یک روزی ملت ما آزاد میشه و این روز زیاد دور نیست.
فرهنگ همیشه غالب میشه بر زور و ستم و قلدری.
آمریکائی ها چراغ سبز دادند که روح الله خمینی بر جان و مال و ناموس من و شما غالب بشه. انگلیسها هم به اونها کمک کردند.

سعید گفت...

دلایل رد اسلام و بخصوص مذهب شیعه از نظر من!
1- دین اسلام با مردم سالاری مخالف است
2- حقوق زنان را محترم نمی شمارد ( شعار تغییر برای برابری- کمپین یک میلیون امضاء رو بخاطر بیاورید!)
3- دینی برای خلیفه گری و حکومت است چون ( قوانین جزائی- حقوقی- اقتصادی- روابط بین زن و مرد و. دارد) و جدایی این دین و بخصوص مذهب شیعه از سیاست اجتناب ناپذیر است!! برای مثال در زمان شاه چند فتوای بزرگ علمای اسلام باعث شد تا سیاست های اقتصادی مملکت تغییر کند. در صورتی که این فتوا ها را کسی صادر کرد که 4 کلاس سواد سیاسی یا اقتصادی و یا جامعه شناسی نداشت و چه بسا که در همان زمان ضربهء بزرگی به اقتصاد مملکت خورد. فتوا های: معروف میرزای شیرازی و به‌دنبال آن لغو امتیاز رژی (توتون و تنباکو) یا فتو ی قتل: که توسط سید مجتبی نواب صفوی بنیانگذار جمعیت فدائیان اسلام که از بنیاد گرایان اسلامی صادر میشد و کارش ترور روشنفکران بود و در تاریخ معاصر خیلی تاثیر گذار بود. البته منفی!.
و همچنین تخریب ساختمان بانک استقراضی روس در بازار تهران به فرماندهی شیخ محمد واعظ یا شیخ فضل‌الله نوری که از مجتهدان شیعه دوازده امامی و از منتقدین انقلاب مشروطه ایران بود و هزاران دخالت بی مورد توسط علمای شیعه و اسلام که آخرینشان همین خمینی و دارو دسته اش بود! این نشان میدهد که اسلام و بخصوص مذهب شیعه؛ ظرفیت جدا شدن از سیاست را ندارد و برای حکومت ساخته شده ( تجربه اینجور نشان داده. حالا تو هی بگو نه اینجوری . اونجوریه. اینجوری نیست. اون اون اون!)
4- مذهب شیعه برای اینکه وجود دین بهاییت باعث زیر سوال رفتنشان میشود؛ حاضرند دونه دونهء این انسانها شریف را بخاطر اعتقاداتشان له و نابود کنند چون بهایی ها اعتقاد دارند همون حضرت مهدی ظهور کرده و مرده است و طبق این گفته شیعیان هیچ حق شهروندی برای آنها قائل نیستند ( شیعیانی که به همه میگویند : به اعتقادات ما توهین نکنید!).
5- مذهب شیعه برای شهروندان همجنسگرا ( دگرباش) هیچ ارزشی قائل نیست و آنها را مجبور به تغییر جنسیت میکند که این عمل بسیار خطر ناک است و 90% خطر مرگ دارد. اما مسلمانان بخصوص شیعیان حاضرند که این شهروندان بمیرند اما یک جنس بخصوص داشته باشند! و جالب است که بدانید این عمل تغییر جنسیت باز هم با فتوی امام خمینی در سال 1358 آزاد شد و حتی برای کسانی که تغییر جنسیت میدهند( البته به زور!) 5 میلیون تومان کمک مالی میشود و دیگر اینکه ایران اولین کشور در جهان است از لحاظ تغییر جنسیت! فقط بخاطر اینکه آبروی اسلام و بخصوص مذهب شیعه نرود. که غربی ها بگویند: در بلاد اسلامی همجنسگرا وجود دارد!
6- دین اسلام مقایر با قوانین حقوق بشر است
7- مسلمانان از زمان صفوی تا الان ( جمهوری اسلامی) دین رسمی کشور را اسلام- شیعه معرفی کردند. در صورتی که اگر رفراندوم شود؛ احتمال اینکه شیعیان در اقلیت باشند بسیار زیاد است.
8- اگر مسلمانی بخواهد تغییر دین دهد خونش حلال است. بخصوص در مذهب شیعه.

9- اسلام با نجس خواندن و کافر خواندن شهروندان؛ انسانها را به درجه یک و درجه دو تقسیم میکند! 10- از همه چیز بدتر و فجیع تر این است که اسلام و بخصوص مذهب شیعه نمی توانند " به روز " و به قول خارجکی ها " آپ تو دیت" شوند. میبینی که الان در قرن 21 دارند ملت ایران رو سنگسار میکنند یا قصاص میکنند و.......
11 - ترویج خرافات و دروغ در بین مردم
12- جنس دین اسلام و بخصوص مذهب شیعه؛ از لحاظ فهم و درک، طبق نظرات انسانهای متفاوت؛ گوناگون است به صورتی که تا کنون بیش از 70 فرقه از این دین منشعب شده اند و شما میبینید که هیچ دو مسلمانی یک چیز نمی گویند! ( یکی میگه دین از سیاست جداست؛ یکی میگه نه دین با سیاسته؛ یکی میگه قصاص بده؛ یکی میگه خوبه یکی میگه مهدی میاد؛ یکی میگه این چرت و پرتها چین؟ ( سنی ها) و.....) و با این طرز فکر متشنج و پراکنده تازه ادعای حکومت بر جهان را هم دارند. این دیگه من و کشته! اسلام دینی است که از 1400 سال پیش برای حکومت بر جهان ( جهان اسلام که میگن یعنی چه؟!) ساخته شده است. حالا به زور و شمشیر هم که شده عیبی ندارد. افکار مسلمانان ( بخصوص) شیعیان اینچنین است.

سعید گفت...

من چرا باید از اسلام متنفر نباشم و در نابود کردنش کوشا نباشم؟
شما و هر کس دیگری آزاد هستید که هر دینی را داشته باشید و به هر چیزی که دوست دارید اعتقاد داشته باشید و در این شکی نیست. هر کسی آزاد است هر دینی را داشته باشد. از گاو پرستی بگیر تا هر چیز دیگری که فکرش را میکنید. اما علتهای اصلی که باعث رد شدن دین اسلام است این است که:
در ابتدا توجه داشته باشید که دین اسلام برای خلافت و حکومت تدوین شده و بوجود آمده است.
* یک دین سیاسی است
* با آزادی در تضاد است
* با مردمسالاری در تضاد است
* با حقوق بشر در تضاد است
* مروج تروریسم و اندیشه کشی و اختناق است
* مبتنی بر خرافات و مفاهیم غلط و باطل همچون توحید و معاد و نبوت است
* عامل فقر فرهنگی و علمی و مادی است
* یک دین بسیار خشن است که با هر عنوانی که در چهار چوب احکامش نباشد برخورد میکند ( بیشتر فیزیکی)
* در همه چیز دخالت میکند و خود را در مسائلی که اصلاً ربطی به خدا و دین ندارد نظر بی ربط میدهد.
* این دین به زور شمشیر به ایرانیان تحمیل شد و هنوز که هنوزه با زور و شمشیر در ایران حکومت میکند.

وحید عدالتی گفت...

سلامی و عرض ادبی

ناشناس گفت...


Our updates Recent articles: