به نام خداوند جان و خرد
توضیح: صبح روز چهارشنبه دهم آذرماه -در خانه- میزبان دو تن از دوستان انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد بودم. مصاحبه ای که در پی می آید، حاصل گفتگوی من با ایشان است که عیناً به نقل از ویژه نامه 16 آذر نشریه دانشجویی آرمان به محضرتان تقدیم می گردد. باشد که اندکی از گلایه های بی شمار دوستان از به روز نبودن این وبلاگ مرتفع گردد! یقیناً نظرات شما خوانندگان عزیز بر این تحلیل مطروحه، می تواند به مثابه سنگ محکی باشد نسبت به چگونگی نگاه این حقیر.
آرمان: یکی از مفاهیمی که در سالهای اخیر بسیار مورد مناقشه بوده، مفهوم جنبش دانشجویی است. واژه ای که سالها در انحصار دانشجویان منتقد بود، اما امروز از سوی نیروهای همسو نیز مورد استفاده قرار می گیرد. از همین رو ما نیز موضوع اصلی گفت وگو با امیر اقتنائی، کارشناس علوم اجتماعی و پژوهشگر مسائل اجتماعی، را به این بحث اختصاص دادیم. وی از بدو ورود به دانشگاه، در سال 80، به عضویت انجمن در آمد و در انتخابات آبان ماه همان سال، به عضویت شورای انجمن دانشکده ادبیات انتخاب شد. او دبیر سیاسی و سخنگوی سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاههای فردوسی و علوم پزشکی مشهد و عضویت در شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت را نیز در کارنامه دارد. پس از دانشگاه نیز به عضویت ادوار تحکیم درآمد و امروز مسئول شعبه خراسان سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم وحدت) است. دوره دانشجویی وی، یکی از دوره های پر فراز و نشیب انجمن بود و مقارن با آغاز رویکردی جدید در این مجموعه دانشجویی؛ که شرح این مسایل خود میتواند موضوع مصاحبه ای نسبتا طولانی باشد.
- در ادبیات سیاسی ایران، همواره در کنار دانشگاه و دانشجو، به مفهومی برمی خوریم تحت عنوان «جنبش دانشجویی». نظر شما در مورد این مفهوم چیست؟
من خیلی قائل به وجود جنبشی تحت عنوان جنبش دانشجویی در ایران نبوده و نیستم. در تعریف جنبش و ویژگی های آن، می بینیم که جنبش باید مطالبات مشخصی داشته باشد، دارای وزانت سیاسی باشد، تغییرات جدی را مورد هدف قرار دهد، حرکت ایجاد کند، در معادلات سیاسی اثرگذار باشد و... که می توان جنبش دانشجویی فرانسه یا امریکا را با چنین ویژگی هایی مثال آورد. اما در ایران چنین نبوده است. لذا می توان از جریانهای دانشجویی در ایران سخن گفت، که بر اساس وضعیت سیاسی - اجتماعی جامعه، هر از چندگاهی این جریانات فعالیت جدی تری انجام می دهند و تکانه هایی در فضای سیاسی جامعه ایجاد می کنند.
- با این حساب جایگاه دانشجویان و جریان های دانشجویی -آن گونه که جنابعالی معتقدید- در فضای سیاسی - اجتماعی ایران کجاست؟
در ایران ما همواره جنبش های اجتماعی داشته ایم که جریان های دانشجویی می توانسته اند در برهه های مختلف زیرمجموعه این جنبش ها قرار بگیرند. البته ناگفته پیداست که نقش جریان های دانشجویی در این جنبش ها پررنگ و برجسته بوده است.
من برای توضیح جنبش های اجتماعی در ایران از مدلی که «استفان واگو» در کتاب «درآمدی بر تئوری ها و مدل های تغییرات اجتماعی» ارائه کرده است، استفاده می کنم که در گذشته هم به این تئوری اشاراتی داشتم. وی در این کتاب، جنبشهای اجتماعی را به چهار دسته تقسیم کرده است: جنبش های انقلابی، جنبش های اصلاحی، جنبش های واپس گرا و جنبش های آزادی بیان.
جنبش های انقلابی به دنبال تغییر بنیادی در ساختارها و نظام های حاکم بر جامعه هستند. این جنبش ها نظم موجود را برنمی تابند و به دنبال برهم زدن آن و ایجاد نظمی نوین می باشند.
ما در ایران یک دوره جنبش های انقلابی داشته ایم، که در دهه 50 اوج گرفت و در سال 57 به پیروزی رسید. در این دوره ما جریانات دانشجویی را می بینیم که در این جنبش، نقشی پررنگ دارند، به عنوان مثال سازمان دانشجویان مجاهدین خلق، انجمنهای اسلامی، شاخه دانشجویی چریک های فدایی و... که در دانشگاهها فعال بودند . البته امروز هم این نوع جنبشهای انقلابی همچنان وجود دارند که نماینده آن در فضای فعلی سلطنت طلب ها، مجاهدین خلق و معدود مخالفان داخلی هستند که کمتر به چشم می آیند. در واقع این افراد در برابر نظام موجود که خود بر اثر جنبشی انقلابی بر سر کار آمده، نگاه و موضعی انقلابی دارند. در حال حاضر نمی توان جریان دانشجویی خاصی را در کشور مشاهده کرد که چنین رویکردی داشته باشد.
در اشاره ای مختصر به ویژگی های جنبش های اصلاحی باید اشاره نمود که آنها به دنبال اصلاح در چارچوب نظم موجود هستند. یعنی این افراد ساختار موجود را قبول دارند، اما معتقدند در برخی جاها می بایست تغییرات و اصلاحاتی ایجاد نمود.
با گذشتن از دهه اول انقلاب و در دهه هفتاد، ما شاهد شکل گیری یک جنبش اصلاحی در ایران هستیم. در این جنبش نیز نقش جریان های دانشجویی و بالاخص انجمن های اسلامی (دفتر تحکیم وحدت) به وضوح پیداست. البته پس از انتخابات 88، این جریان (که در سپهر سیاسی ایران با عنوان اصلاح طلب شناخته می شوند) از آنجا که به این نتیجه رسیده اند که قاعده بازی سیاسی در ایران تغییر کرده - و قادر به درک قاعده جدید نیز نمی باشند و در نتیجه حاکمیت فعلی هم در این قاعده جدید، جایگاه مستقلی برای آنان متصور نیست - ، رفته رفته در حال الحاق به جنبش آزادی بیان می باشند.
جنبش های واپس گرا، متشکل از جریاناتی است که عمدتا در برابر تغییرات رو به جلو در جامعه واکنش نشان می دهند و مدام در حسرت روز های خوب گذشته هستند. البته باید تاکید کنم که این نام، فاقد بار ارزشی است و صرفا معادلی برای نامیدن یک جنبش است، یعنی ما می توانیم این جنبش را با هر نام دیگری بنامیم؛ آنچه مهم است، مولفه های این جنبش است که بدان اشاره شد.
مصادیق جنبش واپس گرا در ایران، در سال 84 عیان شد. کما اینکه یکی از شعار های همیشگی احمدی نژاد و جریان اصولگرایی همراه وی، بازگشت به روزهای انقلاب و ارزش های حاکم بر آن بوده است. سران این جنبش سعی وافری برای پررنگ کردن نقش دانشجویان در آن دارند، اما عملا نقش آفرینی دانشجویان در آن خیلی پررنگ و چشمگیر نیست. در حقیقت یکی از تفاوت های بزرگ این جنبش با سایر انواع جنبش ها، عدم تاثیرگذاری مستقیم و پررنگ دانشجویان در روند حرکتی آن است. در حالیکه در سایر جنبش ها همواره دانشجویان حضوری چشمگیر و موثر در لایه های اصلی آنها دارند.
در طول تمامی این سالیان یک جنبش دیگر نیز در ایران وجود داشته است، ولی در 2 سال گذشته پر رنگ تر شده است. این همان جنبش آزادی بیان است که در این جنبش هم جریانات دانشجویی و به طور اخص انجمن های اسلامی نقشی پررنگ دارند.
جنبش های آزادی بیان به دنبال تغییر در بنیان های فکری جامعه هستند، لذا بیشتر بر وجه فرهنگی و اجتماعی تاکید دارند و تغییر در افکار و رفتار اعضای جامعه را هدف قرار می دهند. درست عکس جنبش انقلابی که به دنبال تغییر در روبناها و وجوه ظاهری است.
نمایندگان جنبش آزادی بیان را در ایران می توان از ابتدای انقلاب، نهضت آزادی و جریان ملی - مذهبی دانست. طیف مدرن دفتر تحکیم هم پس از جدایی سال 80 در این دسته قرار می گیرد و نیز در نیم دهه اخیر؛ سازمان ادوارتحکیم وحدت. امروز بسیاری از اصلاح طلبان از جمله موسوی، کروبی، حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب و... -خواسته یا ناخواسته- به این جنبش پیوسته اند.
این نوع از جنبش چند ویژگی مهم و متمایز دارد: اول اینکه در آن می بایست غلبه بر احساسات زیاد باشد. دومین ویژگی آن خودداری از حرکات رادیکالی است. سومین مورد هم اعتقاد آنها به درون زا بودن تغییرات است؛ لذا جریان هایی که در این جنبش قرار می گیرند، دخالت خارجی را در معادلات کشور مثبت نمی انگارند؛ و نهایتا اینکه عمدتا در این نوع جنبش ها اهداف مشخصی اعم از سیاسی، ایدئولوژیک و مذهبی وجود دارد. در واقع اگر این ویژگی ها را از جنبش های آزادی بیان بگیریم، به سرعت -در ظاهر- با جنبش های انقلابی مشابه می شود. دلیل بسیاری از برخوردها توسط حاکمیت با این جنبش نیز در بسیاری اوقات عدم انتقال مناسب این پیام ها (ویژگی ها) از فعالان این جنبش به حاکمیت است و یا شاید هم عدم دریافت صحیح از سوی حاکمان. لذا حاکمیت معتقد است نهایتِ مباحث مطروحه توسط این دسته از فعالان، معطوف به تغییر ساختار و کسب قدرت است. اما جنبش آزادی بیان چنین ادعایی ندارد و تنها خود را موظف به ایجاد فکر در جامعه میداند. پس از آن نیز الگوی خاص حکومتی تعریف نکرده و معتقد است مردم خود باید الگوی حکومتی خود را انتخاب کنند؛ درست عکس جنبش های انقلابی که مدل حکومتی خاص خود را ارائه کرده و به دنبال برپا کردن آن پس از واژگون کردن ساختار فعلی هستند.
- پس با توجه به نظرات شما، می بایست انجمن اسلامی را در چارچوب جنبش آزادی بیان دسته بندی نمود.
بله. من کاملا معتقدم که انجمن اسلامی در سالهای اخیر در چارچوب این جنبش قرار گرفته است. برای روشن تر شدن بحث، بهتر است نگاهی تاریخی به انقلاب داشته باشیم:
اگر نگاهی تاریخی به انقلاب داشته باشیم، در دوره های مختلف شاخص های متفاوتی برای قرار گرفتن افراد در میان نخبگان سیاسی و حکومتی جمهوری اسلامی وجود داشته است. در سالهای پس از انقلاب، مهمترین عامل میزان نقش آفرینی افراد در پیروزی انقلاب و یا نسبت آنها با انقلابیون بود. پس از طی این دوره و از اواخر جنگ، این عامل جای خود را به میزان نقش آفرینی افراد در جنگ داد. انجمن ها هم در این دو دوره مأمن اصلی دانشجویانی با شاخص های گفته شده بودند. در دوره بعدی که نیمه دوم دهه هفتاد را شامل می شود، با جوانانی مواجه می شویم که به لحاظ سنی از انقلاب و جنگ فاصله دارند، لذا طبیعتا عامل جدیدی مطرح می شود که همانا مشارکت سیاسی در احزاب و گروههای درون حاکمیت است. یکی از مهمترین این گروهها که در حقیقت می توان آن را نیمکت ذخیره جریان چپ (اسلامی) در ایران دانست، انجمن های اسلامی بوده اند. به عبارت دیگر، با توجه به در اختیار داشتن بخشهایی از قدرت از سوی جریان چپ(در مجلس، دولت و ...) -که رفته رفته با عنوان اصلاح طلب شناخته می شدند- در آن دوره انجمن اسلامی پلکان ترقی در ساختار سیاسی ایران بوده است و بسیاری از فعالان اسبق انجمن اسلامی در مناصب مختلف دولتی، مجلس و... حضور یافتند. اما از سال 78 این وضعیت رو به افول می گذارد و از سال 80 کاملا منقطع می گردد.
از سال 80 تا 83 مجموعه انجمن های اسلامی در کشور به دو دسته تقسیم می شوند: یک دسته که در آن دوره به گواهی وزارت علوم حدود 95 درصد انجمن ها را شامل می شوند، نگاه سابق را کنار گذاشته و به طیف مدرن یا همان «علامه» معروف می شوند و یک اقلیت کمتر از 5 درصدی که طیف سنتی یا «شیراز» را تشکیل می دهند و همچنان به انجمن نگاه پلکانی و نردبان ورود به ساختار سیاسی و حاکمیت را دارند. در تحلیل این دو طیف با استفاده از تقسیم بندی «ماکس وبر» می توان گفت طیف مدرن بیشتر معتقد به «کنش معطوف به ارزش» بود، لذا شعار خود را از همان ابتدا مفاهیمی چون دوری از قدرت و دیده بانی جامعه مدنی، آزادی، حقوق بشر، دموکراسی و... مطرح نمود. اما طیف سنتی بیشتر نگاهی سیاسی داشته و در چارچوب «کنش معطوف به هدف» (قدرت) می توان رفتار آن را تحلیل نمود. در همین چارچوب هم هست که می بینیم -طیف سنتی- پس از سال 84 با چرخشی واضح در مواضع، از اصلاح طلبان فاصله گرفته و به دولت اصولگرا نزدیک می شود. از همان زمان نیز شاهدیم که طیف سنتی دیگر بی اثر شده و امروز موجودیت آن تنها در قالب معدود بیانیه ها و مصاحبه هایی است که از تلویزیون پخش می شود. به واقع این طیف امروز از انجمن و دفتر تحکیم وحدت، فقط نام آن را یدک می کشند و در باطن و ماهیت کنش، تفاوتی با تشکل های اصولگرایی چون بسیج، جامعه اسلامی، جنبش عدالتخواه و... ندارند.
اما طیف مدرن، پس از جدایی سال 80، همانگونه که در پاسخ سوال قبل نیز عرض کردم، به جنبش آزادی بیان ملحق می شود و امروز نیز یکی از جریانات فعال و موثر در این جنبش است. البته ممکن است دانشجویان گاهی رفتار های اشتباهی هم بروز دهند و به عنوان مثال حرکت رادیکالی انجام دهند، که این اشتباهات به دلیل قرار داشتن آنها در دوران تمرین سیاست ورزی(دوران دانشجویی) قابل اغماض و چشم پوشی است. اما نهایتا آنها هم به دنبال تغییر ساختار نیستند و سعی دارند با مواضعی شفاف و از طرق مدنی به فعالیت در سطح جامعه بپردازند. البته در این سال ها در کنار انجمن های اسلامی، جریانات دیگری نیز در این مسیر شکل گرفته اند که در این میان می توان از دانشجویان لیبرال، دانشجویان سبز و... نام برد.
- یک سوال که در اینجا مطرح می شود، این است که با توجه به مدل مطرح شده، دو حادثه مهم دانشجویی کشور در دوران معاصر، یعنی 16 آذر 32 و 18 تیر 78 را چگونه می توان در چارچوب این جنبش ها تحلیل نمود؟
در مورد شانزده آذر، باید عرض کنم که آن جریان کاملا یک جریان اصلاحی بود. دانشجویانی که آن حادثه را خلق کردند، طرفداران مرحوم دکتر مصدق بودند که پس از کودتای 28 مرداد، به فضای سیاسی ایجاد شده اعتراض داشتند. در آن سال ها و حتی سالهای بعد از آن و در دهه 40 نیز اصلا بحث انقلاب در ایران مطرح نبود. البته حکومت با آن دانشجویان برخورد انقلابی کرد؛ چرا که در شرایط پس از کودتا، حکومت وقت کوچکترین نظر اصلاحی و انتقادی را نیز بر نمی تابید و جزئی ترین تغییر را به انقلاب تفسیر می نمود.
کلیت جریان دانشجویی در سال 78 هم اصلاحی بود. اگر نگاهی به ترکیب شورای مرکزی تحکیم در آن زمان بیاندازیم، می بینیم افرادی که در آن حضور داشتند کاملا با حاکمیت تعامل و ارتباط داشتند و رویکردشان نسبت به حکومت اصلاحی بود. اعتراضات 18 تیر هم خارج از این نبود، هر چند خیلی ها تمایل داشتند که آن حرکت را به مسیر دیگری بکشانند. کما اینکه در ده - یازده سال گذشته، هیچکدام از چهره های شاخص آن جریان، چه آنهایی که هنوز در ایران هستند و چه کسانی که از کشور خارج شده اند، ادعا نکرده اند که در آن زمان به دنبال تغییر حکومت یا خواستار سقوط نهادهای اصلی همچون مجلس، دولت و امثالهم بودند. در صورتی که اگر چنین چیزی بود، بالاخره می بایست در این سالها، جایی مطرح می شد. لذا با توجه به اینکه یازده سال فرصت زیادی برای بیان این مسایل و تحلیل تاریخی آن بوده و برخی چهره های آن جریان هم از کشور خارج شده و امنیت کافی برای بیان مسایل دارند، اما باز هم شاهدیم که نه به طور رسمی و نه غیررسمی چنین مباحثی هیچ کجا مطرح نشده است.
- و اما سوال آخر این است که با توجه به شرایط امروز کشور، تعطیلی بسیاری از انجمن های اسلامی و فشار برای تعطیلی انجمن های باقیمانده، شما به عنوان یک فعال دانشجویی باسابقه، آینده این تشکل دانشجویی را چگونه ارزیابی می کنید؟
در تحلیل آینده انجمن های اسلامی می بایست متذکر شوم که انجمن ها در سالهای گذشته به حق تلاش می کردند باقی بمانند، حضور داشته باشند و با حداقل ها فعالیت کنند، که این حضور بسیار هم ضروری بوده است. دلیل اصلی اتخاذ چنین موضعی این بوده که انجمن ها یکی از اصلی ترین و بارز ترین جریانات و به عبارت دقیق تر پرچم دار جنبش آزادی بیان بوده اند. ولی امروز که این جنبش فربه و فراگیر شده، یارگیری کرده و صدایش را به گوش تمامی اقشار جامعه رسانده، دیگر باقی ماندن آن عنوان، تحت هر شرایطی؛ اهمیت پیشین خود را از دست داده است. امروز آنچه مهم است، حفظ محتوا، تفکر و نیروهای انجمن است. لذا با توجه به فضای موجود و فشارهای حاکمیت برای بسته شدن و تغییر ماهیت انجمن، ممکن است روزی برسد که عنوان انجمن اسلامی، مانند بسیاری جریانات دیگر به تاریخ سپرده شود؛ ولی این اتفاق دیگر موجب از بین رفتن جریان و سرخوردگی و انزوای فعالان آن نمی شود، زیرا که این عنوان امروز ذیل عنوان کلی تر و بزرگ تری به نام «جنبش سبز» قرار گرفته است. برای روشن شدن بحث می توان انجمن اسلامی را بسان رودی تشبیه کرد که میزان مشخصی آب در بستر آن جریان داشته است؛ حال این رود و رودهای دیگر به هم ملحق شده و دریایی بزرگ را تشکیل داده اند. در چنین شرایطی دیگر لزومی ندارد که رودها بر رود بودن خود پافشاری کنند، زیرا که هویتی بزرگ تر به نام "دریا" یافته اند.
آنچه امروز اهمیت دارد، فارغ از وجود یا عدم وجود انجمن یا تشکل مشابه، پایبندی به وظیفه اصلی است. من به این قضیه از زاویه دیدگاه دورکیمی و «نظریه تقسیم کار امیل دورکیم» نگاه می کنم. از این زاویه، در شرایط موجود، می توان دو وظیفه مهم برای دانشجویان در نظر گرفت. یک وظیفه، تحقیق و تحصیل است. یعنی دانشجویان باید فارغ از بحث امتحان و نمره، سعی در تعمیق بینش، افزایش آگاهی و استحکام عقیده خویش داشته باشند؛ زیرا بعد از دوره دانشجویی، دیگر به ندرت چنین فرصتی برای تحقیق و مطالعه به وجود می آید و این تحقیقات و مطالعات پشتوانه دانشجویان برای حضور در جامعه است. وظیفه دیگر هم این است که در مقابل سرنوشت جامعه شان حساس باشند؛ در هر حالتی و هر زمانی، حداقل پی گیر وضعیت باشند و در بدترین شرایط، حداقل بدانند پیرامون شان چه اتفاقاتی در حال وقوع است. به عبارت کلی تر و در یک کلام می توان گفت، بی تفاوت نباشند.